سفارش تبلیغ
صبا ویژن

ثمره عشق

خاله جون مریم امروز دیدم اومدی تو وبلاگم نظر دادی

مرسی که دلت برا من تنگ میشه

دل منم برا تو تنگ شده خیلیکاش بتونم بیام رشت بهت سر بزنمخیال باطل

زودی درساتو بخوون و همه نمره هاتو بیست بشو که خانمتون اجازه بده بیایی پیش من و بازم از اون کلوچه خوشمزه ها برا من بیاری

هر چند مهم خودتی و نمیخوام پولاتو خرج کنی و برا من چیزی بخری

راستی مرسی از اینکه من سرما خورده بودم اومدی تهران به من سر زدی

دوست دارم هزارتا خاله جون مهندسبغل

مواظب خودت باشقلب




نوشته شده در تاریخ یکشنبه 88/8/3 توسط parial

سلام عزیزکمبغل

دیشب ساعت 1 بود که رسیدیم خونه خودمون

واقعاً هیچ کجا خونه آدم خودش نمیشه

خیلی مرسی آقا کوچولوی من که صبوری کردی تو مسافرت و گریه نکردی

خیلی مرسی که خودت میخوابیدی و بیدار میشدی و میخندیدیماچ

آدا توچولوی میمیلم بلاهت

یه مقدار کارای خونه رو روبراه کنم سفرنامه رو حاضر میکنم

فعلن با هم بریم بخوابیم که خیلی خسته ایم

هر چند بابا جون هم خیلی خسته بود و ولی صبح رفت اداره

ایشاله شب زود بیاد و استراحت کنه

راستی بابا جونی مرسی ازت که ما رو بردی مسافرت قلب

دوست داریم




نوشته شده در تاریخ یکشنبه 88/8/3 توسط parial

سلام شیرینم

امروز خیلی کار داشتیم و دیروقت اومدیم خونه و مامانی تا الان داشت وسایل سفر و جمع میکرد

ایشاله موقعی که برگشتیم سفرنامه رو شرح میدم

راستی دیروز روی رورویکت نشستی و میتونستی رو پات وایسی و یه مقدار جابجا شی و برات باطری هاشم رو انداختم و کلی کیف میکردی از آهنگ و سر و صداش

دوست دارم خوشگلم

میرم بخوابم خوشگل ملوسمماچ




نوشته شده در تاریخ یکشنبه 88/8/3 توسط parial

 

سلام محمد حسین کوچولوی نازم

الان که فرصت شد بیام پای سیستم و مطلب برات آپ کنم تو همچنان خوابی و دارم نگات میکنم که چه معصومانه و خوشگل خوابیدی

خوب بخوابی فرشته کوچولوی من

و اما سفر یه هفته ای محمد حسین جان من

ما روز دوشنبه ساعت 12 حرکت کردیم به طرف مشهد که بخاطر محمد حسین هم اهسته و هم چند بار بین راه نگه داشتیم که نزدیکای صبح که روز سه شنبه میشد به مشهد رسیدیم که با یه سلام به امام رضا  رفتیم خونه و با یه استراحت کوتاه و حمام بردن خوشگلم

04akzl4en37gyqigkil.jpg

بعد با دایی جون علیرضا و خاله جون لعیا و ارسام عزیز عمه رفتیم حرم که تو حسابی سنگ تموم گذاشتی تو حرم تصاویر زیباسازی وبلاگ ، عکس های یاهو ، بهاربیست             www.bahar-20.comجوری که اگه میخواستیم کنار ضریح بریم ما رو راحت با آژیرای تو میرسوندن و برمیگردوندن که فکر میکنم از دیدن اون همه جمعیت یک جا وحشت کردی ولی خوب از دور سلامی دادیم و برگشتیم خونه که خاله جون لعیا خیلی زحمت کشیده بود و دایی هم خیلی ما رو با کادو خوشگلایی که به تو داد خجالت زده کرد تصاویر زیباسازی وبلاگ ، عکس های یاهو ، بهاربیست             www.bahar-20.comکه ایشاله برا ارسام خوشگلم جبران میکنیم

روز سوم که چهارشنبه شنبه میشد و خاله جون اعظم تصاویر زیباسازی وبلاگ ، عکس های یاهو ، بهاربیست             www.bahar-20.comبا حسن آقا و سوسن خوشگلم اومدن مشهد و خاله مهدیهماچ هم که مشهد بودن  با پریسا گلی و آقا مهدی و خاله مریم هم با آقا مهران و علیرضای دوست داشتی از بابل اومده بودن مشهد و با هم ناهار طرقبه رفتیم و بعد چای و بردیم یه سفره خونه تصاویر زیباسازی وبلاگ ، عروسک یاهو ، متحرک             www.bahar-20.com تصاویر زیبا سازی ، عکس های یاهو ، بهاربیست             www.bahar-20.com

عکسای محمد حسین با علیرضای دوست داشتنی خاله مریم

mgzv27lm9fgn1uchu1m.jpg

 

محمد حسین با پریسا گلی خاله مهدیه

5e00e9pml13zmfh281.jpg

 

محمد حسین و سوسن خانم گلی خاله اعظم

fw5p84kqw9z0ze4ty2m.jpg

و بعد اون الماس شرق که از اونجایی که به دایی علیرضا قول داده بودیم که شب میریم خونشون و نمیخواستیم دیر تر بشه پیشنهاد شامشون رو رد کردیم و رفتیم خونه دایی علیرضا تصاویر زیباسازی ، عکس های یاهو ، بهاربیست             www.bahar-20.comکه ساعت 10بود فکر کنم رسیدیم و عذرخواهی کردیم تصاویر زیباسازی ، عکس های یاهو ، بهاربیست             www.bahar-20.com و دیگه تو چون روز رو نتوسته بودی بخوابی خوابید تا فردا ساعت 11 که شب رو خونه دایی جون موندیم

روز چهارم

که پنجشنبه بود قرار بود شب با بچه ها باز قراری داشته باشیمکه از اونجا که گوشی مامان شارژ تموم کرده بود و خاموش شده بود مجبور شدیم ناهار و زود خونه دایی بخوریم و بریم خونه خودمون و شب باز با بچه ها بدون خاله اعظم رفتیم پروما و بعد یه گشت مختصر نشستیم تو رستوران 

محمد حسین و آقایی که میرقصید تو رستوران پروما

5vrls01h8z6yhgwscqmk.jpg

 

اینهم پدر و پسر

kmgenc1m2smyoxn7ps.jpg

که تو باز موقع شیر خوردن از اونجایی که خیلی شلوغ بود تصاویر متحرک ، یاهو ، زیباسازی وبلاگ ، بهاربیست             www.bahar-20.com اذیت میشدی که اومدیم تو ماشین تصاویر زیبا سازی ، عکس های یاهو ، بهاربیست             www.bahar-20.com و که بچه ها هم اومدن پیش ما و دیر وقت شده بود و ما بخاطر تو خداحافظی کردیم که خاله مریم و خونواده میخواستن فردا صبح برگردن بابل که خاله مهدیه قول فردا شب شام رو ازمون گرفت که قول دادیم که سعی میکنیم بیاییم و اگه نشد عذر خواهی و خداحافظی ما رو بپذیرن که بدویی اومدیم خونه و خواپیششششششششش

راستی ببخش خوشگلم اگه اذیت شدیماچ

روز پنجم

که روز جمعه بود و یه سر حرم رفتیم   و میخواستیم بریم وکیل آباد که بابا جون گفتن زنگ بزنید دایی اینا هم بیان و با هم قرار گذاشتیم و اول رفتیم وکیل آباد که با رسیدگی و تغذیه بد حیوونات دیگه اون جذابیت و خوی وحشی بودن رو نداشتن

اینم عکسای باغ وحش

spgqiuwnfmhi7ad6e1.jpg

البته از ارسام دایی علیرضا با محمد حسین همین یه عکس بود که با اجازشون گذاشتم تو وبلاگ تا عکسایی که با دوربین دایی انداختن رو برامون بفرستنخیال باطل

شیر معروف وکیل آباد

e6brdjm4o732wgaph4.jpg

اینم ادامه عکسای باغ وحش از حیوونای خوابالوده وکیل آباد

dwpsbb45b2gsg28frcge.jpg

 

اینم محمد حسین با یه آقایی با لباسای جالب در وکیل آباد

jjp69in8ofl7u46q1h14.jpg

 

و زود برگشتیم که فکر کنم رفتیم طرفای شاندیز که ناهار و باز خاله لعیا تو زحمت افتاده بودن      و از اونجایی که هوا یه مقدار سوز داشت برات شال و کلاه کردیم که خوابیده بودی

http://night-skin.com/upload/images/voc4yvl1z4cvchxqx3x.jpg

7xqbk33d5htvj34ax1m.jpg

اینم محمد حسین اسکیموی بیدار شده متعجب

imycxvmatogtsliy47d.jpg

 

و باز موقع شیر خوردن اومدیم تو ماشین که دیگه بقیه هم وسایل و جمع کردن و حرکت کردیم به طرف روستای کنگ یا همون ماسوله مشهدی ها که جای زیبایی بود

p0f3p5m33prwexnfv3ss.jpg

و خوش گذشت که باز موقع برگشت دایی علیرضا با سرعت هزارتا میخواست ما رو برسونه خونه که فوتبال پرسپولیس تصاویر زیباسازی ، عکس های یاهو ، بهاربیست             www.bahar-20.com رو ببینه که برنامه هاشو بهم زدیم   و رفتیم و سد چالیدره که همین جا جا داره ازشون پوزش بطلبیم     و اونجا هم چون پله زیاد داشت و موقع بالا رفتن اذیت آور بود و با مینی بوس اونجا رفتیم بالا که تو مینی بوس یه ال سی دی کوچولو با کلیپهای اینور و اونور آبی ازمون استقبال کردن که نفهمیدیم کی رسیدیم بالا و علارقم اینکه دوست نداشتیم پیاده شیم ولی پیاده شدیم و یه چند عدد عکس گرفتیم کنار سد و بعد بستنی خوردیم و بعد قرار بود من و ارسام و سوار قایق کنن که زیر قولشون زدن و برمون گردوندن و از اونجا که صف مینی بوس شلوغ بود و فکر کنم همه میخواستن آهنگ ببینن که منتظر بودن و ماهم همینطور ولی مجبور شدیم که از پله پایین بیاییم و بی نصیب موندیم

محمد حسین و سدچالیدره

kdx8q2ug0fi0lsnvrrz.jpg
اینم عکس ارسام عزیز خوشگل عمه که دیگه عکس ازش ندارم
itys6gjdeq447u2tbeyq.jpg

که عزیز دلم که حرکتی نمیکرد و چشاش باز بود و همه میگفتن ما تو چشاش جا میشیم ولی مامانی میگفت که این مدل خوابه محمد حسین هست که رسیدیم پایین تو خواب بودی

اینم آخر گردش محمد حسین که خودش خوابش برده بود

v5i92clkymk192jj2ln.jpg

اینم زبون مشهدی که دایی جون با لهجه شیرین مشهدی برامون خوندننیشخندزبان
t816lz5w9yyam1dfr7f.jpg

بعد رفتیم خونه و اول اینجا رفتیم و بعد رفتیم خونه و اخر بازی بود که مساوی بنفع پرسپولیس تموم شد و شام هم باز خاله زحمت کشیدن و بودیم تا اخر شب و خداحافظی آخرمون رو کردیم و اومدیم خونه

روز ششم شنبه که باید دیگه برمیگشتیم و منتظر شدیم شما از خواب بیدار شی و که بریم حرم و بعد رفتیم حرم و بازارچه کنار حرم یه مقدار خوراکی خریدیم برا سوغات و تا رسیدیم خونه ساعت 3 بود که وسایل و جمع کردیم و حرکت کردیم 4 راه افتادیم که شب رفتیم نیشابور 

عکسای محمد حسین در حال وداع با امام رضا و یه سری عکس که با گوشی گرفتم ولی هنوز رو سیستم نریختم

m1hnhq1guybtqkme7zn8.jpg

ادامه دارد....




نوشته شده در تاریخ یکشنبه 88/8/3 توسط parial

سلام خوشگلم دوباره 

مامانی امروز حسابی سرماخورده و بابا جون هم امروز سرکار نرفت و هم تیمارداری میکرده و هم بچه داری

وای که اگه نبود مامان تلف شده بود   چون خیلی استخوون درد داشتم و از یه طرف هم میترسیدم که تو مریض شی و شکر خدا الان بهترم و ساعت هم 1و نیم شبه که تو خوابیدی و یه مقدار کارا رو رله کردم و با یه لیوان بزرگ شیر عسل گرم اومدم وبلاگ و آپ کنم

و اما ادامه روز ششم

ساعت 4 به سمت نیشابوور و خونه خاله جون اعظم حرکت کردیم ساعت 5و نیم بود که رسیدیم اونجا که شب هم در خدمت خاله جون و خونواده مهربونشون    بودیم که البته هنوز مزه غذاهای خوشمزه با اون مخلفات خوشمزه که کدبانوگری هر از انگشت خاله میچکید همچنان در زیر زبان حس میشه    

شب رو هم خونه خاله بودیم  و سوسن جون رو هم زابره(البته اگه درست نوشته باشم)کردیم و بایه نت گردی و خواب که خاله جون اعظم و سوسن گلی رفتن دنبال کار و زندگیشون که ما میخواستیم خداحافظی کنیم و برگردیم تهران که حسن آقا از طرف خاله برامون خط و نشون کشیدن و از اونجاییکه مرخصی استعلاجی گرفته بودن . قرار بود استراحت کنن و خونه بودن  زحمت کشیدن و ما رو بردن جاهای دیدنی نیشابور که بازم تشکر میکنیم بعد اومدیم خونه که خاله جون که قابل ذکره که خاله بعد بیست سال زندگی مشترک مث مامانی کلید خونه خودشم نداره پشت در نشسته بود و دوباره پوزش باید بطلبیم  برای ناهار بیرون رفتیم که بازم دستشون درد نکنه و خیلی مرسی ساعت 3و نیم بود که دیگه خداحافظی کردیم و برگشتیم تهران که ساعت 11 ونیم رسیدیم شهر وطن  و البته خاله جون دستتون درد نکنه بابت سوغاتیا و خاله جون دوستت داریمبغل

تماس فرت

 

محمد حسین خواب در کنار اسکلتهای شهر زیر خاکی شادیاخ نیشابور

mqltqjxm038343cu4s.jpg

محمد حسین در کنار مقبره کمال الملک نقاش معروف
08eiv52bnhgagp2jp2s.jpg

اینم یه عکس اختصاصی محمد حسین با کمال الملک
s0k1c9vmzynp5bm09t02.jpg

نکته جالب توجه در مورد عطاراینبود
عطار در اواسط عمر خود دچار تحولی روحی شد و به عرفان روی آورده است.
در مورد چگونگی این انقلاب روحی داستانهایی وجود دارد که درستی آنها از نظر تاریخی معلوم نیست ولی معروف ترین آنها این است که روزی عطار در دکان خود مشغول به معامله بود که درویشی به آنجا رسید و چند بار با گفتن جمله چیزی برای خدا بدهید از عطار کمک خواست ولی او به درویش چیزی نداد .
درویش به او گفت : ای خواجه تو چگونه می خواهی از دنیا بروی؟
عطار گفت : همانگونه که تو از دنیا می روی . درویش گفت :تو مانند من می توانی بمیری؟ عطار گفت : بله ، درویش کاسه چوبی خود را زیر سر نهاد و با گفتن کلمه الله از دنیا رفت.
عطار چون این را دید شدیدا" منقلب گشت و از دکان خارج شد و راه زندگی خود را برای همیشه تغییر داد.
او بعد از مشاهده حال درویش دست از کسب و کار کشید و به خدمت عارف رکن الدین رفت که در آن زمان عارف معروفی بود و به دست او توبه کرد و به ریاضت و مجاهدت با نفس مشغول شد و چند سال در خدمت این عارف بود.

محمد حسین و عطار
r9rtuv9z2nzhsry08f9i.jpg
iv8gjan48vhh7px6sqix.jpg

اینم شتر گردشگری که خیلی چپ نیگاه میکرد و سوار نشدیم
0i1b1tflglxcr7tvldaz.jpg

امامزاده محروق و امامزاده ابراهیم
ki0jvg2a2g1x9a0m8xo.jpg

و نکته جالب توجه در مرود خیام برای من اینبود که هم حکیم فلسفه ریاضیدان و هم شاعر بودن و پیشگامانی در ایران و جهان داشتند و تنظیم تقویم جلالی بودهخیال باطل
خیام
iluzmpkqr2p6aupczt31.jpg

"مسجد چوبی " برای اولین بار در سال 1325 با دیوارهای کاه‌گلی و سقف چوبی، با وسعت فعلی و در همین مکان بنا شد و در سال 1378 پس از مخروبه شدن مسجد اولیه، مسجد فعلی با شکل و شمایل جدید و با شیوه‌ای نوین در همان مکان احداث گشت.
این مسجد اولین مسجد چوبی مقاوم در برابر زلزله در جهان و به وسعت دویست متر مربع و سقف آن به صورت شیروانی می‌باشد و دارای دو مناره هر کدام به ارتفاع 13متر از سطح زمین و وزن تقریبی 4تن می‌باشد و شکل ظاهری آن به صورت کشتی‌ای است که گویی بطور وارونه روی زمین قرار گرفته است.
در مجموع 40تن چوب در بنای آن بکار برده شده و ساخت آن حدود دو سال به طول انجامیده است.
سه درب ورود و خروج، و 5 پنجره در ساختمان بنا وجود دارد. اسکلت آن از نوع سازه‌های مقاوم در برابر زلزله و با ماندگاری طولانی و به شیوه Twobyfour یا Double ساخته شده است و آبدارخانه این مسجد، دارای کابینت‌ها، دیوارها و حتی سینی‌های چوبی است، کف و بخشی از دیوار آن به دلیل رعایت مسائل بهداشتی با کاشی و سرامیک پوشیده شده است. تشویق

مسجد بسیار زیبای چوبی در 7 کیلومتری نیشابور
1ct156kw10j19fyxtzn3.jpg

این هم نمونه ای از هنرنمایی پدر
ksuen90i3tmgtbxfg6p.jpg

اینهم عشق در راه برگشت به تهران
fgw7d82h3ll81vh89poq.jpg



نوشته شده در تاریخ یکشنبه 88/8/3 توسط parial

سلام محمد حسین جان لالا کرده منبغل

اینهم به درخواست خاله جون اعظمماچ اومدم یه مطلب ویژه رو اپ کردم براتعینک

1aha7isxkukzqlnoy352.jpg





نوشته شده در تاریخ یکشنبه 88/8/3 توسط parial

خوشگلم بازم سلام

قبلاً گفته بودم که هر چیو میبینی میخواهی دست بزنی و تو دهنت کنی

و هنوز عکسی از اتاقت تو وبلاگت نذاشتم

که گفتم عکسای اتاقتو همراه با شیطنتای محمد حسین خوشمزه ام بذارم

6zuyisuuaytquzdhbytg.jpg



نوشته شده در تاریخ یکشنبه 88/8/3 توسط parial

دایی علیرضا سمت عضو هیئت مدیره رو بتون تبریک میگم

ایشاله موفقیتهای بیشتر

http://www.gallerycollection.com/images/bin/3660.jpg




نوشته شده در تاریخ یکشنبه 88/8/3 توسط parial

نازنین فاطمه خوشگل 

تولد 1 سالگیت مبارک

Image

نازنین فاطمه و بابایی اش

ayjegg4isc3u67ocg7k.jpg



نوشته شده در تاریخ یکشنبه 88/8/3 توسط parial
مامانی یا همه؟

خوشگل شیرینم بازم سلامبغل

الان بعد یه تفریح کوچولو دونفره برگشتیم خونه و با هم رفتیم تا دنیای بیرون رو بیشتر ببینی که حسابی خسته شدی و الان خوابیدی تصاویر زیباسازی وبلاگ ، عکس های یاهو ، بهاربیست             www.bahar-20.com

این روزا هر چیزی و که میبینی دستتو دراز میکنی که اونو بگیری و وقتی میگیری میخواهی تو دهنت بکنیو تو خیابون هم همه چیز توجهت رو جلب میکرد و درختهارو با تعجب میدیدی و خودتو میکشیدی سمتشون که شاخه شو بگیری و منم میبردمت تا برگای اونا رو لمس کنی و بشناسی که تو دهنت میخواستی بکنی تصاویر زیباسازی وبلاگ ، عکس های یاهو ، بهاربیست             www.bahar-20.com

دیشب بابا جون برات دندونی گرفت البته نمیدونم اسمشو درست گفتم یا نه ولی دیدنی بودی موقع تو دهن کردن

قربون دندونات بشم ایشاله زودی دندون در آری

ها یادم رفت موضوع چی بوده

موقعی که بیداری من همیشه پیشتم و بات بازی میکنم و وقتی خوابی به کارام میرسم

هر موقع که نیگات میکنم میخوام با سر برم تو دیوار

میخوام گوشات و بگیرم و با نهایت صدا جیغ بزنم

میخوام تو بغلم له ات کنم تصاویر زیباسازی وبلاگ ، عکس های یاهو ، بهاربیست             www.bahar-20.com

میخوام گازت بگیرم تصاویر زیباسازی وبلاگ ، عکس های یاهو ، بهاربیست             www.bahar-20.com

میخوام اینقده بوست کنم که بمیرم  تصاویر زیباسازی وبلاگ ، عکس های یاهو ، بهاربیست             www.bahar-20.com

میخوام قورتت بدم

میخوام در دم قربونیت بشم تصاویر زیباسازی وبلاگ ، عکس های یاهو ، بهاربیست             www.bahar-20.com

میخوام قربون اون خنده ها، اون شیرین کاریا، اون قهقه هات برم

میخوام قربون اون چشات که وقتی میگم دالی و تو قنج میزنی برم

میخوام همه عمر و جونم و زندگیم بدم برات ولی تو سر سوزنی ناراحتی نداشته باشی

وقتی که خوابی هم میام و نیگات میکنم

هزار بار تا الان  سجده شکر بجا اوردم

هزار بار تو دلم داد زدم خدایا شکرت 

خدایا کاری کن که از پس تربیتشم بربیام

خدایا کاری کن که بنده ای صالح رو تحویلت بدم که خیر دنیا و عقبی باشه برامون

خدایا کاری کن که باعث افتخارمون باشه

خدایا هر کی نداره بش بده و بقولبابا جون خوبشو بده

 

وقتی تو اوج لذت با تو بودنم وقتی سرمو زیر گردنت میذارم و قلقلیت میدم و سرتو عقب میبری و چشاتو میبندی و قهقهه میزنی

وقتی میندازمت هوا و بالا میگیرمت و خودتو مث هواپیما کش میدی و دستاتو وا میکنی و پاهاتو سیخ نگه میداری

وقتی کف پاهاتو رو چشام میزارم و میکشم کنارو دالی میکنم

وقتی ورزش دست و پات میدم

وقتی دستاتو میگیرم و بلندت میکنم و رو پاهات وایمیسی

وقتی برات کتاب میخونم

وقتی عکسای کتابا رو نشونت میدم

وقتی دستتو دراز میکنی و موهای منو میگیری و ذوق میکنی

وقتی صدا از خودت در میاری و چشات و باز و بسته میکنی

ها راستی امروز یه صدای دیگه از خودت در میوردی

میگفتی

اِممممممممممممممممنیشخند

وقتی.................... 

میخوام برات در دم جون بدم

میخوام بمیرم برات

و خیلی وقتا با خودم فکر کردم که همه مامانا همیجورن یا فقط من اینجوریم

همه مامانا اینقده با بچه هاشون حال میکنن یا فقط مامانی اینجوریه

ها؟!!!!

 

راستی اینم مامان جون پروین از تو راه رشت برات خریده بودن که خونه نرفته بودن و اومدن تو رو که سرما خوردی اول ببینن و کادوتو بدن و برن خونهقلب

دستشون درد نکنهماچ

ifvhpuf4nnw3vitrza2a.jpg

جون میدم برات


یکشنبه ?2 مهر ???? توسط پریال



نوشته شده در تاریخ یکشنبه 88/8/3 توسط parial
   1   2   3      >
درباره وبلاگ

parial

parial_co@yahoo.com
bahar 20