عزیز شیرینم سلام

الهی من بمیرم و تو ناراحتی نداشته باشی

قربون اون سرفه هات بشم

قربون اون عطسه کردنت بشم

قربون اون صبوریت بشم که تو اوج درد و گلودردت ذوق هم میکنی و میخندی

قربون اون کم حالیت بشم که وقتی خوابت میبره با گلو درد ازخواب بیدار میشی

یعنی من قربون اون شیرخوردنت با دماغ کیپ بشم که یه قلپ میخوری و نفس میکشی

قربون اون چشای قرمز متورمت بشم

قربون اون کلاه سرکردنت بشم که میمیرم برا اون چشا از زیرکلاه

قربون اون خوابیدنت بشم

قربون اون دست تو حلق کردنت بشم که معلومه درد میکنه

وای که چقدر شیرینی تو

خدایا هر کی نداره بش بده بقول بابا جون اونم از نوع خوبش بده      

خوشگل شیرینم شبی که از درود برگشتیم خونه سرد بود و تو هم همش با پا روتو کنار میزدی که صبش سرما خورده بودی که تا شب که سرفه هات شروع شده بود با بابا جون بردیمت دکتر و تو یه گوله نمک شده بودی تو مطب و کلی میخندیدی که بقول بابا دکتر بی ذوق اصلاً تحویل نگرفت

محمد حسین بعد برگشتن از دکتر

بمیرم برات که دکتر گفت دست و صورتش و بگیرید که گلوتو میخواس ببینه که تو با تعجب بدون حرکت چوب رو مزه مزه میکردی خیلی شیرین شده بودی مخصوصاً تو ترازو که گذاشتمت میخواستم با سر بیام تو صورتت و گازت بگیرم از بس خوشمزه بودی

کاش زودتر خوب شی که ببرم واکسن چهار ماهگیتو بزنم برات

خوشگل طلایی مامانی سلام

الان که اومدم پا سیستم تا برات بنویسم یه ساعتی میشه که بردم واکسنتو زدم و قد و وزنتو گرفتم

مامان و بابا صب اومدن که بابا جون اسماعیل ما رو برد تا سرکوچه که راهی نبود ولی گفت با ماشین بریم

قد:65سانت

وزن:6800 که با کسر لباس 6500 زد

که گفت نسبت به ماه پیش وزنش زیاد تغییر نکرده و باید خوب شیر بخوره که فکر میکنم بخاطر مسافرت بود که درست شیر نمیخوردی و اذیت شدی

قربون اون قیافه ات برم

بعد که من ایندفعه جیگر دیدن گریه هاتو نداشتم با مامان پروین فرستادمت که واکسنتو بزنه که فقط یه کوچولو گریه کردی و بعد تو بغلم اروم شدی و بابا منتظرمون مونده بود و ما رو برگردوند خونه که  میخواس ما رو ببره خونه اشون ولی نرفتیم که شیر خوردی و کمپرس اب سرد برات گذاشتم و خوابت برد

الهی که همیشه ارامش نصیب روح و قلبت باشه عزیزک مهربون شیرین و دوست داشتنی من

بووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووس

محمد حسین جان

عشق مامان و بابا

عمر و جون من

( ماهگیت مبارک)

محمدحسین سرماخورده روز 4ماهگیش

ایشاله هزارتا از این ماهها بیاد و برات بره و همیشه تنت سالم باشه جون دلم

امروز چهار ماهه شدی و باید واکسنتو میبردم میزدم که هم خواب بودی هم صب خیلی سرفه میکردی که گفتم فردا ببرمت برا واکسن که دوست دارم شمشیر بره تو شکم من و نبرمت برا امپول بزنن

ولی چه کنم باید سلامت و سالم زندگی کنی خوشگل صبورم

خیلی دوستت دارم

خوشحالم که ماهها زود میره و من شاهد بزرگ شدنتم

ولی دوماه بیشتر نمونده از مرخصی شش ماهه و خدا کنه بتونم کنار بیام با ندیدنت تو یه صب تا غروب

خیلی سخته

خیلی سخته ندیدن اون خنده صبحگاهیت و اون خمیازه کشیدن و نگاه و لبخندت

خیلی سخته که نبینم چطوری شیر میخوری و چطوری قد میکشی

تو این چهار ماهه با تمام بیداریهات کنارت بودم و با هم بودیم و با تمام خوابات مدتها بالا سرت بودم و نگاه اون چشای معصومت میکردم

الهی که موفق شی

الهی که هر چی خیر و صلاحته برات پیش بیاد مامانی

الهی که خدا کمک کنه و من بتونم کنار بیام با کارکردن و ندیدن تو     

امین 

عشق شیرینم سلام

الهی که خوب بخوابی و اروم و بی کوچکترین اذیتی

خوشگل من امشب مامانی بردت حمام و نمیدونم چرا اینقده از حمام رفتن میترسی و از ته جیگرت جیغ میزنی البته فقط بقول بابا کولی بازیه و فقط لازمه از در حمام بری اونور و نیشت باز میشه و انگار نه انگار که این همون محمد حسین دو دقه پیشه

ولی خوب بود نسبت به بقیه روزا و ایشاله بهترم شی بازم باید بیشتر بات کار کنم

فردا قراره بریم کاشان و تا عیر فطر بمونیم این دومین سفر کاشان هس و خدا کنه که بت بد نگذره

خوشگل من

دلبر من

که میمیرم واسه اون چشات

امروز هم رفتیم دکتر پوست و واسه خشکی دست و پات دارو نوشت و بعدش اومدیم بیرون و تا بابایی اومد دنبالمون یه کلاه خوشگل برات خریدم

قربونت شم که امروز هر کی دیدتت گفت چه خمشله این نی نی شما

و کلی از خودت صدا در اوردی و حرف زدی تو ماشین

راستی خاله مریم هم رفتنی شد

میره رشت و مدیریت صنعتی قبول شد خدا کنه که بچه درس خوون شه و همش بیست بشه

سلام عشقم

دیشب بعد از یه هفته مسافرت برگشتیم خونه خودمون

خوش گذشت خیلی هر چند تو شب اولی که رفتیم کاشان تا ساعت 1و نیم خوابت نبرد و همش چشات وا بود ولی روزای بعدش خوابت تنظیم شد و خیلی حال میدادی به بقیه با خوش اخلاقیت

مخصوصاً عمو جون محمدرضا خیلی ایندفعه فیض برد و تو هم تو بغلش همش یا در حال ذوق کردن بودی یا خندیدن و کیف کردن

عمه جون منصوره و عمه فاطمه و زهرا هم خیلی دوستت داشتن و دلشون میخواس که بیشتر پیششون باشی و عزیز فاطمه و بابا جون حاجی هم دلشون تنگ شده بود برات حسابی که تو چند شبی که اونجا بودیم فقط یه شب خیلی ناراحت بودی اونم شبی که عمه منصوره مراسم قرائت قران داشت و خیلی جمعیت خونشون بود که تو ترسیده بودی و مدام جیغ میزدی که البته ما اخر مراسم اومدیم خونه و اونم بخاطر تو رفته بودیم جای دیگه...

روز شنبه بابا جون ما رو برد  کاشانگردی اول مسجد اقا بزرگ که عکسای خوشگلم تو مسجد آقا بزرگه

و از اونجا به بقعه خواجه تاج الدین رفتیم

بعد رفتیم خونه عامری ها که تو خوابت برد و ما هم تو ماشین نشستیم که تو بیدار شی و بریم تو که بیدار نشدی که گفتیم پس تا شب نشده و هوا سرد نشده بریم اول فین و بعد برگردیم که تا رفتیم فین و برگشتیم افطار شده بود و تو هم خسته شده بودی و برگشتیم خونه که نشد ببرم جاهای دیگه کاشون رو نشونت بدم که ایشاله سفر بعدی...

اینم عکسای باغ فین خوشگلکم

اینجام حمام فین که نمیدونم چرا همه مجسمه ها رو برداشته بودن و فقط همین یه دونه بود

اینم اخر خستگی بعد یه روز گردش

دیگه اینکه عید فطر هم روز یکشنبه شد و بابا جون و بقیه صبح رفتن نماز عید فطر خوندن و من و تو خونه موندیم که بیرون بارون و طوفان شده بود و ما ساعت 11 رفتیم زیارت اهل قبور و زیارت بی بی شاه زینب و اومدیم خونه که یه سر هم به عمو جون جواد زدیم و یه سر هم به عمو جون جلال و با فاطمه عمو عکس گرفتی و بغل زن عمو مریم هم کلی خندیدی

فاطمه زهرا عمو جلال

و نی نی نازنین عمو جون جبار رو هم دیدیم که قرار بود عصر برگردیم خونه که بابا از اونجاییکه خیلی خسته کار بود و دلش میخواس با محمد حسینش باشه قرار شد تا اخر هفته رو بی خیال کار بشه  اونم با گوشیش که قط بود و دست اداره ازش کوتاه بود و گفت تا اخر هفته نمیرم و ما هم سه شنبه رفتیم درود و پیش خاله جون پریسا که اولین بار بود میدیدت و با پسر خاله بردیا که چقده جیگر خالشه با شیرین زبونیاش و کلی دلبری میکرد و دلم براش خیلی تنگ شده  که خیلی با تو بازی میکرد و دوستت داشت 

محمد حسین با بردیا

که دیشب برگشتیم تهران که البته درود خیلی هوا سرد بود و برات چون میخواستیم بریم کاشان لباس گرم کم برداشتم و یه سری لباسایی که برا پاییزت خریده بودم رو پوشیدم برات

اینم محمد حسین بعد از گرمای کاشون در سرمای درود

ولی یه چیزی تو پمپ بنزین درود که بابا میخواست بنزین بزنه یه شهروند لرستانی بود از اون لرهای اصیل با لباس و کلاه نمدی و سبیل تا زیر چونه و موهای پشت بلند و خلاصه کلی قیافه و تیپ که به بابا جون گفتم که محمد حسین رو بده بغلش و ازش خواهش کن که باش عکس بگیره که قبول نکرد و گفت شاید بدش بیاد و هنوز هم تو فکرشم و تو راه هم کلی چادر های عشایری بود که اگه بیدار بودی میبردمت و ازت عکس میگرفتم که تا جایی که ما بودیم تو همش خواب بودی و بعدش که بیدار شدی تموم شده بود

محمد حسین در راه برگشت به منزل

اینم سفرنامه مسافرت دوم عزیز دل شیرین مامانی که مامانی میخواد براش بمیره

عاشقتم نازنازی من

خوشگلکم سلام

عشقم سلام

عشق شیرینم که الان تو خواب نازی امیدوارم که خیلیخوب و اروم و ناز بخوابی و هیچ چیزی اذیتت نکنه

دیروز روز شهادت حضرت علی علیه السلام

بابا جون ما رو برد امام زاده حسن اینم عکسای اونجاس که توحرم رو خاله جون مریم ازت گرفت اونم با اعمال شاقه که خانم پرپریا بمون گیر ندن

خیلی دعات کردم هم تو رو هم بابایی روهم همه دوستامونو

دعا کردم همیشه موفق بشی

اون چیزی که خیر و صلاحته خدا پیش پات بذاره

همیشه سالم و سلامت باشی

خیلی دوست دارم محمد حسین خیلی خیلی خیلی....................ی ی ی ی

عزیز دل مامان چند وقته دست خوردنت اعصابمو بهم ریخته

نمیدونم باید چیکار کنم

تو نت میخوندم تا 6 ماهگی طبیعیه ولی از اون به بعد بچه پستونک بخوره بهتره تا دستشو بخوره اگه تداوم داشته باشه حالا تا الان پستونک بت ندادم و نخوردی و مشکلی هم نداشتم و دوست هم نداشتم که پستونک بخوری ولی اگه بخواهی انگشتاتو تو دهنت بکنی مجبورم پستونک بت بدم

امروز کلی انرژی مصرف کردم و فسفر سوزوندم که حواستو پرت کنم که دستتو طرف دهنت نبری ولی بعدش که می اومدم یه نفس تازه کنم دستتو تو دهنت میبردی

حالا باید بیشتر روت کار کنم دیگه

خیلی عاشقتم خیلییییییییییی

سلام خوشگل شیرین من

فرشته معصوم و دوست داشتنی من

عزیز دلم

همه وجودم

شیشه عمرم

محمد حسینم

الان داشتم مقالات مربوط به روانشناسی کودک رو میخوندم که چجوری با تو خوشگلم کناربیام و تربیتت کنم و هنوز شبا کابوس تنها گذاشتنت بعد تموم شدن این سه ماه باقیمونده رو میبینم

کاش میشد که نرم سرکار

کاش میشد بازم مرخصی بگیرم

حداقل تا زمانی که تو حرف زدن بلد میشدی

کاش من میمردم برات که اینقد دوست دارم که شبا نمیتونم بخوابم و همش دوس دارم نیگات کنم تا خوابم ببره

محمد حسین جان خدا کنه که فردی صالح باشی و شاهد موفقیتات باشم

خدا کنه که تو شیرینم همیشه بمونی برامون و بت افتخار کنم

قربون اون اسکلتت بشم من که وقتی روپا نگه ات میدارم سفت وایمیسی

الهی که پاهات و قدمات تو کار خیر باشه مامان بقربونت بره خوشگلـــــــــــــــــــــــــــــــــم

بخدا تمام سعی امو میکنم تا خوب تربیتت کنم

نمیخوام محبتم باعث بشه لوس بشی

تا بی مسئولیت

یا بی جربزه

یا فردی ترسو و متکی به کسی

میخوام مستقل باشی

میخوام عزیز دلم باشی و بدونی

خیلی دوستت دارم

خیلی دوستت دارم

قبله آمالم به اندازه بابایی دوستت دارم

عاشقتونم

سلام عزیز خوشگلم

امشب شب 21 ماه رمضانه و بابا جون رفته مسجد و منم یه مقداراینور و انور بودم و گفتم بیام یه متن برات اپ کنم و برم

امروز مامان جون پروین شله زرد داشت که اورد اینجا پختیم و پخش کردیم

خدا قبول کنه ایشاله   

تو خوشگلکم ساعت 9و نیم بود که خوابیدی و هنوز هم خوابی هی میام نیگات میکنم و قربون اون چشات میرم و میرم دنبال کارام

اخ که چقدر خوردنی هستی خوشگلم

قوبون اون چشات برم که زندگی میده

راستی امروز خاله مریم ازم پرسید چقدر محمد حسین رو دوس داری تو یه جمله

گفتم به اندازه اینکه میخوام بمیرم و خار تو پاش نره

نمیدونی که چقدر میخوامت

در حد مرگ

گاهی اوقات یه لحظه بدون تو بودن رو تجسم میکنم میخوام در دم جون بدم

عزیز شیرینم

مححمد حسینم خیلی دوست دارم

خیلی عاشقتم

راستی فردا شب مهمون داریم زن عمو و دوتا دختراش که خدا کنه خوب پیش بره

گل زندگیم خوب بخوابی که عاشقانه دوست دارم

هم تو هم بابا جونی

سلام خوشگل من

ببخش که اینروزا دیر بدیر وبلاگتو آپ میکنم

یه چند وقت سیستم ویروسی شده و بود و دیشب ویندوز عوض کردیم و علاوه بر اون هم یه مدتی هم مهمون دار بودیم و یه مدت هم تو تا 12 شب بیدار میشستی

حالا نمیدونم از عوارض 3 ماهگیته یا نه ولی یه چند شب هس که تا 12 نمیخوابی وقتی هم میخوابی تا صب بیدار نمیشی برا شیر خوردن

البته هم از نت میخونم هم کتاب من و کودک من رو میخوندم نوشته بود که بچه 1 ماهه باید 2 بار شب بیدار شه و 2 ماه 1 بار و سه ماهه تمام شب رو باید بخوابه که تو شکر خدا تا الان اینجوری بودی و سه روز از سه ماهت رد شده بود تا صب میخوابیدی و 7 و نیم شیر میخوردی و تا 11 با هم میخوابیدیم گهگداری که خیلی خسته بودم

خوشگل پسر من نمیدونی که چقدر عاشقتم

همه چیت شیرینه

راستی داشتم به بابا جون میگفتم که همه مادرا عاشق بچه هاشونن یا من فقط عاشق بچه امم

خیلی خداروشکر میکنم که تو رو بمون داد

چیزی کم نداشتیم تو زندگی ولی تو نور علی نوری تو خونه ما

وای که چقد با مزه ای

باهوش و هوشیار

خدا کنه بزرگ هم شی بچه زرنگ شی چون اصلاً دوس ندارم که مث بچه خنگا همه درساتو بات بخونم

از پریروز اشیا رو با دستت میگیری و تو دهنت میکنی

و دیگه کنارت نشسته بودم که میکروب وارد حلقت نشه و چیزی تو حلقت نره که کثیف باشه

ها راستی از خیلی وقت پیشم تلاش میکنی رو شکم بیفتی که خودم کمکت میکردم که بیفتی رو شکم و دستا و پا میزدی که امروز صب که از خواب پاشدی دیدم رفتی رو شکم

وای که هزار بار برات مردم و زنده شدم و میخواستم بخورمت همون موقع

وای خدایا شکرتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتت

خدایا این نی نی ما رو ادم صالحی ازش بار بیار که باعث افتخار ما و خودش بشه

الهی که همیشه سالم و سلامت باشی مامانی

الهی که هر چی خیر و صلاحته سر راهت قرار بگیره

الهی که همیشه و هر روز شاهد موفقیتات باشم

الهی که من روزی هزار بار دورت بگردم

سلام دوباره نی نی من

راستی 7 ام شهریور که میشه سه ماه و یه روزت رفتم قد و وزنتو گرفتم که از بس شیطون بلایی تا از دم در واکسیناسیون رفتیم تو یه بعضی کرده بودی و یه ژست گریه اومده بودی که مجبور شدم برا اینکه گریه ات در نیاد برگردیم و اروم اروم بریم تو که چند تا بچه رو از دم در نشونت دادم که ساکت شدی

شیطونک من الهی که من بمیرم برات از ماه پیش که بردمت اونجا واکسن زدی دیگه هر موقع از اونجا رد میشیم سریع گریه میکنی و موندم که واکسن چهار ماهگیت رو چجوری ببرم بزنم

قد این ماه 62 سانت بود

و وزنت 6150 گرم

که شکر خدا خیلی نرمال و خوب بود که بازم شیطون بلا تو ترازو گذاشته بودمت و خیلی خوشگل شده بودی که اومدم ازت عکس بگیرم که خانمه به شوخی گفت این زشته عکس میخواد چیکار و نگات کرد گفت خیلی زشتی و بیچاره از دهنش در نیومده تو زدی زیر گریه و خودش پشیمون شده بود و میگفت وای بش برخورد و هی دیگه میگفت نه تو خوشگلی تو نازی که تو ساکت شدی

خدا رو شکر همه چیت خوب و نرماله و خدا کنه همینجوری خوب پیش بره

امیننننننننننننننننننننننننننننننننننن

هزارتا بوس از رو سینه ات که خیلی نرمه و خوردنیه